کاش میشد که تو را مثل طلا آب کنم
بتراشم بدنت را اثرے ناب کنم
*
قابے از چوب منبت بزنم دور تنت
نقش اندام تو را داخل آن قاب کنم
*
بگذارم به سرت تاج طلا کوب شده
و به گیسوے تو یک شاپره قلاب کنم
*
بکشم طاق عقیقے به خم ابرویت
تا که ابروے تو را جلوه محراب کنم
*
نورے از پرتو خورشید به چشمت بزنم
برق چشمان تو را تابش مهتاب کنم
*
هر چه شیرینے دنیاست بهم آمیزم
شهد لبهاے تو را طعم شکر ساب کنم
*
و به بالاے لبت خال سیاهے بزنم
تا که این منظره را کامل و جذاب کنم
*
بعد از آن، در رخ تو محو تماشا بشوم
با خیال نفست چشم خودم خواب کنم
*
مثل بت، زیر قدمهاے تو من سجده زنم
بت پرستے ز تو را بین همه باب کنم